خاطرات چهارتا هشت ماهگی

به نام خالق هستی بخش

92/3/2

ای گل زیبای مادر,منوببخش,چندوقتی به دلایل متعددازجمله اسباب کشی به منزل جدیدوبی خوابی وکولیک شخص شمانتونستم خاطراتت روبنویسم.

دلم برات بگه همه ازجمله شمادخمل گل خوبیم وسرحالیمودماغامونم چاق چاق,به امیدخدانفسی مامان تا6روزدیگه وارد9 ماه میشه,عزیزدلم حسابی خانم شده وشیطون بلا,نمیشه یه جابندت کرد,دایم میخوای درودیواروبگیری وبلند بشی,بزرگ شدی البته ازلحاظ سنی چون قدووزنت اونجورکه بایدزیاد نشده البته ازنظرمامانی نمی دونم چراتپل نمیشی.

هنوزم که هنوزه بعضی شبادل دردداری وگریه وبد خوابی,مامانیم حسابی کلافه میشه ولی ماهمچنان امیدواریم به زودی خوب بشی.

من وبابایی خیلی خیلی دوست داریم وهرکاری میکنیم تاتوبهترین شرایط ومکانی پرازعشق ومحبت بزرگ بشی.

راستی یادم رفت بگم چندوقتی هست دالی کردنویادگرفتی,نه دندون دراوردی ونه حرف میزنی البته یه صداهایی مثل اددبددرمیاری وهرچیزیم که دستت بیادمیذاری دهنت,بابای تابعد.


تاریخ : 15 تیر 1392 - 08:31 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 681 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی