سلام دوست جونا,بهتون گفته بودم سارینا به هیچ عنوان موقع خواب نمیذاره دستاش زیرپتوبمونه
اینجام که کلاتسلیم
فدای نازخوابیدنراستی لازم به ذکر که این عکساروازقبل داشتم,عکس اولی واسه خونه دایی توشماله.
قربون
سارینا جان تا این لحظه 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن دارد
سلام دوست جونا,بهتون گفته بودم سارینا به هیچ عنوان موقع خواب نمیذاره دستاش زیرپتوبمونه
اینجام که کلاتسلیم
فدای نازخوابیدنراستی لازم به ذکر که این عکساروازقبل داشتم,عکس اولی واسه خونه دایی توشماله.
قربون
به نام حق
فعلابابای عشقم تابعد.
92/8/27 یک سال ویک ماه ونوزده روزگی عشقم
عزیز دلم,نفسم,الهی فدای تک تک دم وبازدمات بشم,دوباره دوروزه که سرماخوردی,سرفه وآبریزش بینی داری,رفتیم برات داروگرفتیم که خدایی نکرده بدترنشی,الانم که دتریم ازخونه مادرجونی میایم اینقدرشیطنت کردی تخت خوابت برده,موندم بااین همه گرمایی بودنت چطورانقدرسرمامیخوری,انگارکه مریضی توبدنت مونده باشه وماهی یه دفعه عود کنه,آخه دردوبلات به جونم من که طاقت مریضیتوندارم چکار کنم.راستی این عکسی که قولشودادم توروزعاشوراجلومسجدازت گرفتم.
به نام خالق زیبایی ها
٩٢/٨/٢٢
عزیزترینم سلام,امشب که برات مینویسم توشمالیم روستای مادری بابایی,خونه ی دایی کاشف,تاالان که ازصبح کلی آتیش سوزوندی,کماکان معرکه گیری هم کردی آخه فدات شم رفته بودی سراغ کاکتوس دکوری خونه دایی وحسابی تودستات تیغای کوچولورفته بودومامانی دیرمتوجه شدوشمام کلی گریه کردی,قندنباتم دیگه یه ثانیه هم نمیشه ازت غافل شد,کلی از این هوای پاک لذت میبریم,جای همه دوستای نی نی پیجیمون خالیه,دیگه دلم برات بگه بااین دندونای کوچولوت کلی حال میکنی غذای نذری روخیلی دوست داری,البته جاداره بگم مگه کسی هم پیدامیشه ازغذای امام حسین قربونش برم خوشش نیاد,ولی شماماشاالله امروزشرمندمون کردی وخوب میل کردی منم حسابی فدات شدم ولذت بردم ازغذاخوردنت,فرداهم میخوام چندتاعکس نازازت بگیرم تاعمق فاجعه رودرک کنی,فعلابای تابرم چندتاازعکسای قبلی توبرات بذارم,ولی نه تواین پست چون میترسم هرچی رشتم پنبه شه.
روزی که براش کلی نقشه کشیده بودم,اونطوری که میخواستم پیش نرفت,عوضش باعمه ریحانه وعمومسعودرفتیم کرج خونه ی عمه میناویه کباب که عموجونی تدارک دیدوزدیم به بدن وجنابعالی ول کن گوشتای استخونی نبودی,چون استخون مرغ وخیلی دوست داری.
واماروزبعدمامانی یه کیک درست کردومیخواست برای اولین بارخامه بزنه که به طورکامل موفق نشدولی بازم همون خامه نیمه آماده روزدیم به کیک واتفاقاخیلی هم خوشمزه شدوطرفدارپیداکردشدید...
ولی انشاالله سری دوم بهترعمل میکنیم,کادوی بابایی هم بهش دادیم امانمیگیم چی بود وهمه چی همینطوری به خوبی وخوشی گذشت.
واماازشمابگم که شیطون ترازهمیشه هستی والانم کنارعموپرویزکه تازه ازراه رسیده وداره غذامیخوره وایسادی وباگل سرایی که زن عموبرات فرستاده بازی میکنی به هیشکیم نمیدی فعلا بابای چون میترسم دوباره برم سراغ عکس گذاشتن وهرچی نوشتم بپره پس این کارونمیکنم.
سلام عشقم ,میدونی امروز چه روزیه رو:-*ز پیون من وبابایی وبه کسی نگیایه سوپرایزاییم برابابایی دارم امیدوارم خوشهال بشه,میدونی چطوری باهم آشنا شدیم
اینجوری
آره بابستنی شروع شدآشناییمون
ماتوشب عیدفطرباهم آشناشدیم ودرست یک ماه بعدبه عقدهم دراومدیم وپیمان بستیم که تاآخرعمرتوغم وشادی یاورهم دیگه باشیم,تااینجاخدای مهربون یاریمون کرده وتوروبهمون هدیه داده امیدوارم تاآخرش هوامونوداشته باشه,یاحق به امیدتو
بابای تابعدازاین روزقشنگ برات بگم
خوب مگه بده دست به آچار باشم مامانی عاششششششششققققققققققتتتتتتتتتتممممممممم.
خدامیدونه بااون انبرچیومیخوای تعمیرکنی
تازه اون کم بودمیخوای آچارفرانسه روهم برداری شیطونکم
مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی