بنایی وخونه تکونی ازنو

سلام دوست جونیا

دلم براتون بگه ازاتفاقات هفته,سارینا سرماخورده وهمش بهونه میگیره ونمیذاره هیچ کاری کنم

بنایی روبه دلایلی شروع کردیم که خونمون خوشگل بشه وازطرفی خیلی داغونم چون کل خونه تکونیم رفت روهوا ومجبوریم بعداتمام بنایی دوباره ازنوخونه تکونی کنیم چون همه جاخاک وکثیفیه T_T

یکی به دادم برسه,کمک نداریم سارینام که دمش گرم یه دقیقه خوبه دودقیقه ,,,اصلا ولش کن 

فقط اینا رواومدم گفتم که اگه نتونستم بیام پیشتون دلخورنشید,والادرگیرم بدجور

همتونودوست دارم

عکسای خاک بازی ساریناروهم دراسرع وقت میزارم ببینید چه بلاییه.


تاریخ : 19 اسفند 1392 - 16:01 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1407 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

چشمای زیبا

عاشق چشماتم

شمابگیددوست جونیا این چشماعاشق شدن نداره,من که ناباورانه بهت زده میشم

هرچه دوتودقیق میشوم شادترازپیش,کودکی خودرادرتومیبینم,باشدکه همیشه باشی

نبض زندگیم اینجاهم تازه ازخواب بیدارشده بود,دیدم محکم پتوشوگرفت بغلش,تازه سروتهم خوابیده وروجک

,فک کنم واسه اینکه پتوروازروش نکشم اینکاروکرد,به خدا که خیلی نفسی

چندتاازکلماتی که میگی وتوپست قبلی یادم رفته بودبنویسم عبارتند از:

ای بابا  ,  ماست رومیگی ماسی ,  باباجونو میگی باجون  ,  عکس ومیگی عکسی

پیشی  ,هاپو  ,  بیرون رفتنی میگی ددر وهربچه ای رواعم ازکوچیک وبزرگ نی نی خطاب میکنی

کنترل ومیگی تلل یاکنل 

مامان جونو میگی ماجو

کاراتم بگم:

عاشق دوچرخه ودوچرخه سواری هستی,به قدری که رفته بودیم خونه مامان جون بدون دوچرخه,توخیابون به سمت مغازه نداجونی پیاده میرفتیم جلودر یه مغازه چندتادوچرخه وسه چرخه گزاشته بودن واسه فروش شماهم فک کردی واسه خودته میخواستی سواربشی که مانعت شدیم وبغلت کردیم, چندمتری رفتیم جلوتر گزاشتیمت روزمین راه بری  برگشتی سمت مسیرمخالف دوچرخه ها,دوباره گرفتیمت رفتیم دیگه خیلی دورشده بودیم,گزاشتیمت زمین دوباره داشتی برمیگشتی,یعنی فقط مونده بودمنومادر جون زمینوگاز بزنیم,کلی خندیدیم جلوخودمونم نمیتونستیم بگیریم ,فدای توکههراز گاهی ماروازته دل میخندونی,

دوسه ماهیم میشه که هرموقع توخونه زمین میخوری یادست وبدنت به دری دیواری جایی هرچندآهسته میخوره اول میاری جلوبه مامان میگی بوس وقتی بوس کردم میری سراغ محل مورد نظرودخش میکنی,,,میزنیش,,,

توسفره پهن کردن,جاروکردن,جابه جاکردن چیزای کوچیک,لباس پهن کردن,تمیزکردن میزا به منزله واقعی به مامانی کمک میکنی حتی یکی ازفیلماتوهم میخواستم تووبلاگت بزارم ولی نشد,حیف شدخیلی باحال بودولی برات نگه میدارم وقتیبزرگ شدی  کلی کیف کنی وبه خودت ببالی

خوب دیگه خیلی طولانی شد,مردم حوصلشون سرمیره

تماس فرت.


تاریخ : 14 اسفند 1392 - 15:30 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1109 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر

کوتاه از عشقم

یاخدا

یکی,دوتاعکس جدید

این عکس وجمعه توپارک چمران ازت گرفتم ,کلی واسه خودت این طرف واون طرف رفتی,کلی دل بردی,هرکسی میدیدتتوجه خاصی بهت میکرد,کلی نی نی دیدی که ازبس روابط عمومیت بعضی وقتاضعیف میشه که به یه لبخندواسه هرکدوم رضایت میدادی,البته یه جاهایی هم خودت مسیرتوانتخاب میکردی وبه صداکردن ماجواب نمیدادی

عاشق این سربه هواییتم

این عکستم قدیمیه واسه چندهفته بعدتولدته خیلی ریلکس وایسادی تاعمه آرایشت کنه 

البته نمیدونماشایدقبلا هم این عکسوآپلود کرده باشم ولی چون بقیه ی عکسات هنوزتودوربینه ومامانی مهمون داشت وتنبلی کردنتونست برات بزاره انشاالله توپست بعدی نازنینم.

حالابریم سروقت کارات…:

یه مدت الاوه بواشاره به سمت چیزی که میخوای میای وبه زوریخمونومیگیری وبه خاسته ات میرسونی که حدودادوماهی میشه اینکارومیکنی,,,

به تنهایی قادری کل خونه روکنف یکون کنی وهرچی که ببینی دستمه ودارم مرتب میزارم سرجاش پشت سرم برمیداری برمیگردونی به حالتی که داره کلاآبمون باهم کم پیش میادتویه جوب بره,,,

به برنامه کودک و,,,,زیادتوجهی نداری,فقط بعضی وقتامثل مامیشینی فیلم نگاه میکنی البته مثل بقیه ی بچه هاتبلیغات رودوست داری باهیجان خاصی بهشون نگاه میکنی,,,,

جدیدانمیدونم به خاطرخارش لثه هاته یااینکه عادت کردی انگشتات رونودهنت میزاری که من اصلا خوشم نمیاد,,,,

به کلاه وپالتومشکیت خیلی حساسیت داری نمیزاری کسی بهشون دست بزنه ودیروزپریروزمتوجه شدم فقط دوست داری همونوتنت کنم,,,,

هرموقع بااسباب بازیای خودت سرگرم نمیشی,چندتاچیزدیگه ازجمله کفگیروقابلمه وقوری کتری که سبکن وخطری ندارن میدم دستت,,,مجبورم,,,,تاچند دقیقه ای باهاشون مشغولی,,,,

سعی دراداکردن کلمات بیشتری داری:

شارژر؛شار _غذا؛ددا یاگذا  _  چایی که قبلا درست میگفتی امابعضی مواقع میگی دایی  _  ای بابا؛ابا  _  اسم بابایی که رضا هست وتومیگی اضا یا ددا  _  به برق وبله میگی؛ب ب  _  دیگه چیزی یادم نیست باید افلاین لیست تهیه کنم بعدبرات بنویسم چون خیلی کارایی هم انجام میدی وکلماتی میگی که یادم نیست.

دوستت دارم درهرصدم ثانیه,,بشمارتاکجاعاشقت هستم .

بابای عمرم


تاریخ : 07 اسفند 1392 - 15:50 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1325 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی