دوماهگی

قراره امروزواکسن دوماهگیتوبزنیم,خیلی استرس دارم دل تودلم نیست مادرجونم نتونست بیادکه تنهانباشیم,میترسم,میترسم تب کنی وخدانکرده طوریت بشه,آخه مامانی هیچ تجربه ای نداره.

به هرحال بعدیه انتظارنصبتاطولانی که خانم دکتراومدونوبت ماشدقلبم شروع به تپش کردرفتیم داخل من پاتوگرفتم وروموچرخوندم اونطرف آخه دل دیدنشونشونداشتم که سوزن توپات بره,سراولی جیغ زدی وبعددومی چنددقیقه ای گریه کردی وموقع برگشتن خوابت برد,خوشبختانه ترسم بی موردبودواتفاق خاصی جزاینکه تادست به پات میخوردمیزدی زیرگریه نیفتاد.

کولیکت هنوزهمونجوریه وشبابدمیخوابی ولی عوضش روزاحسابی طلافیشو درمیاری.

بعضی شبابابایی کلی شاکی میشه آخه طفلکی صبح هامیخوادبره سرکار ولی به لطف شمافرشته ی مهربون سرکارچرت میزنه.

راستی یادم رفت بگم برات یه گهواره هوایی بستیم که اکثراوقات تویه اون آروم میگیریومیخوابی,البته نه همیشه چون بعضی موقع هامجبورم تاچندین ساعت بغلت کنم وراه برم تاآروم بگیری.


تاریخ : 10 تیر 1392 - 23:39 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 626 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی