روزسالگرد

روزی که براش کلی نقشه کشیده بودم,اونطوری که میخواستم پیش نرفت,عوضش باعمه ریحانه وعمومسعودرفتیم کرج خونه ی عمه میناویه کباب که عموجونی تدارک دیدوزدیم به بدن وجنابعالی ول کن گوشتای استخونی نبودی,چون استخون مرغ وخیلی دوست داری.

واماروزبعدمامانی یه کیک درست کردومیخواست برای اولین بارخامه بزنه که به طورکامل موفق نشدولی بازم همون خامه نیمه آماده روزدیم به کیک واتفاقاخیلی هم خوشمزه شدوطرفدارپیداکردشدید...

ولی انشاالله سری دوم بهترعمل میکنیم,کادوی بابایی هم بهش دادیم امانمیگیم چی بود وهمه چی همینطوری به خوبی وخوشی گذشت.

واماازشمابگم که شیطون ترازهمیشه هستی والانم کنارعموپرویزکه تازه ازراه رسیده وداره غذامیخوره وایسادی وباگل سرایی که زن عموبرات فرستاده بازی میکنی به هیشکیم نمیدی فعلا بابای چون میترسم دوباره برم سراغ عکس گذاشتن وهرچی نوشتم بپره پس این کارونمیکنم.


تاریخ : 13 آبان 1392 - 08:09 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1269 | موضوع : وبلاگ | 10 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی