مااومدیم باکلی حرف

به نام یزدان پاک

سلام دوستای خوبم

امیدوارم تااینجای سال همه خوب وخوش بروفق مرادبوده باشه

دماغاتونم چاق باشه,لباتون خندون باشه,چشماتون ازخنده پراشک باشه

یه خورده دیرواسه گزاشتن این پست اقدام کردم به دلایلی که درادامه پست متوجه خواهیدشد

ساریناجونم که خیلی لوس شده آخرین ساعات سال نودودو

سرحال نبودوبهونه گیریمیکردوخلاصه باهمون حال سرسفره هفت سین نشستیم وجزمن بغل کس دیگه ای نمیرفت

به هرحال ازاولتاپنجم عیدکه به دیدوبازدیدگذشت

واماشب روزپنجم اومدیم چمدون جمع کنیم که

سارینارفت توچمدون,عاشق این عکسم

وصبح موقع حرکت

خانمم خواب بودن وفقط وقتی ماشینونگه میداشتیم واسه استراحت وتفریح بیدارمیشدن

اینجام واسه صبحونه نگه داشتیم

بقیه ی عکسها کماکان توضیح دارن


تاریخ : 25 فروردین 1393 - 20:35 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1180 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

سیزده بدر

نمی دانم آرزویت چیست

اما من برای رسیدن به آرزویت

دستانم به آسمان جاری و سبزه دلم را به نیت تو

و آرزوهایت هر چه که هست گره می زنم !

سیزده بدر روز آرزوهایت باد …


تاریخ : 13 فروردین 1393 - 19:44 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1532 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر

***سال نومبارک***

سلام دوستای خوبم امیدوارم سالی پرازخیروشادی وسلامتی داشته باشید

بالاخره فرصت شداین پست روبزارم,دیروزکه هرچی سعی کردم نشدعکسارواپلودنمیکرد

بریم سراغ عکسایی که قولشوداده بودیم

دختری هرچی میگفتم این ورنیا پیش داداپوریابمون گوش نمیکردی حالاسرو وضعتو تواین چندروزاین طوری بود

کلی شیطنت وخاک بازی والبته گهگاهی که به چیزای خطرناک دست میزدی وخواهشای ماواسه دست زدن جواب نمیداد

مجبوربودیم دعوات کنیم,که چقدم دعواهای ما تاثیرداشت خخخ

بعدی ردپاهات روموکته,ازنمونه کارهایی که دعواشدی پابرهنه میرفتی اونورهرچی میگفتم دمپایی بپوش,میپوشیدی,ولی بعدش بادمپایی میومدی روموکت,جغله ی من

دیدی کوچولوی شیطونم بعدی روهم.ببین چند تاروتوهم میکس کردم

بعدی

 

این آخرین عکست توسال نود ودوهست ویه روزبعدازتموم شدن بنایی مون ٩٢/١٢/٢٩

 

بازم ازطرف خودم وساریناوبابایی مهربونش این عیدباستانی روبه همه ی هموطنای خوبم بالاخص نی نی پیجیها

وخانواده های خوبشون تبریک میگم وبراتون ازخداکلی آرزوهای خوب طلب میکنم

دوستون دارم خیلی زیاد

حالاباسه روزتاخیردفترسال نود ودورومیبندیم باهمه ی شادیها وگریه هاوخوبیها وبدیهاش ولی ما 

خاطره هامون روهیچوقت نمیبندیم چون باگذشت زمان شیرین میشن برامون

به پایان آمداین دفتر

                  حکایت همچنان باغیست

                                                                      شکرت خدای مهربون وهزاران شکر


تاریخ : 03 فروردین 1393 - 19:15 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1042 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

بنایی وخونه تکونی ازنو

سلام دوست جونیا

دلم براتون بگه ازاتفاقات هفته,سارینا سرماخورده وهمش بهونه میگیره ونمیذاره هیچ کاری کنم

بنایی روبه دلایلی شروع کردیم که خونمون خوشگل بشه وازطرفی خیلی داغونم چون کل خونه تکونیم رفت روهوا ومجبوریم بعداتمام بنایی دوباره ازنوخونه تکونی کنیم چون همه جاخاک وکثیفیه T_T

یکی به دادم برسه,کمک نداریم سارینام که دمش گرم یه دقیقه خوبه دودقیقه ,,,اصلا ولش کن 

فقط اینا رواومدم گفتم که اگه نتونستم بیام پیشتون دلخورنشید,والادرگیرم بدجور

همتونودوست دارم

عکسای خاک بازی ساریناروهم دراسرع وقت میزارم ببینید چه بلاییه.


تاریخ : 19 اسفند 1392 - 16:01 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1418 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

چشمای زیبا

عاشق چشماتم

شمابگیددوست جونیا این چشماعاشق شدن نداره,من که ناباورانه بهت زده میشم

هرچه دوتودقیق میشوم شادترازپیش,کودکی خودرادرتومیبینم,باشدکه همیشه باشی

نبض زندگیم اینجاهم تازه ازخواب بیدارشده بود,دیدم محکم پتوشوگرفت بغلش,تازه سروتهم خوابیده وروجک

,فک کنم واسه اینکه پتوروازروش نکشم اینکاروکرد,به خدا که خیلی نفسی

چندتاازکلماتی که میگی وتوپست قبلی یادم رفته بودبنویسم عبارتند از:

ای بابا  ,  ماست رومیگی ماسی ,  باباجونو میگی باجون  ,  عکس ومیگی عکسی

پیشی  ,هاپو  ,  بیرون رفتنی میگی ددر وهربچه ای رواعم ازکوچیک وبزرگ نی نی خطاب میکنی

کنترل ومیگی تلل یاکنل 

مامان جونو میگی ماجو

کاراتم بگم:

عاشق دوچرخه ودوچرخه سواری هستی,به قدری که رفته بودیم خونه مامان جون بدون دوچرخه,توخیابون به سمت مغازه نداجونی پیاده میرفتیم جلودر یه مغازه چندتادوچرخه وسه چرخه گزاشته بودن واسه فروش شماهم فک کردی واسه خودته میخواستی سواربشی که مانعت شدیم وبغلت کردیم, چندمتری رفتیم جلوتر گزاشتیمت روزمین راه بری  برگشتی سمت مسیرمخالف دوچرخه ها,دوباره گرفتیمت رفتیم دیگه خیلی دورشده بودیم,گزاشتیمت زمین دوباره داشتی برمیگشتی,یعنی فقط مونده بودمنومادر جون زمینوگاز بزنیم,کلی خندیدیم جلوخودمونم نمیتونستیم بگیریم ,فدای توکههراز گاهی ماروازته دل میخندونی,

دوسه ماهیم میشه که هرموقع توخونه زمین میخوری یادست وبدنت به دری دیواری جایی هرچندآهسته میخوره اول میاری جلوبه مامان میگی بوس وقتی بوس کردم میری سراغ محل مورد نظرودخش میکنی,,,میزنیش,,,

توسفره پهن کردن,جاروکردن,جابه جاکردن چیزای کوچیک,لباس پهن کردن,تمیزکردن میزا به منزله واقعی به مامانی کمک میکنی حتی یکی ازفیلماتوهم میخواستم تووبلاگت بزارم ولی نشد,حیف شدخیلی باحال بودولی برات نگه میدارم وقتیبزرگ شدی  کلی کیف کنی وبه خودت ببالی

خوب دیگه خیلی طولانی شد,مردم حوصلشون سرمیره

تماس فرت.


تاریخ : 14 اسفند 1392 - 15:30 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1120 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر

کوتاه از عشقم

یاخدا

یکی,دوتاعکس جدید

این عکس وجمعه توپارک چمران ازت گرفتم ,کلی واسه خودت این طرف واون طرف رفتی,کلی دل بردی,هرکسی میدیدتتوجه خاصی بهت میکرد,کلی نی نی دیدی که ازبس روابط عمومیت بعضی وقتاضعیف میشه که به یه لبخندواسه هرکدوم رضایت میدادی,البته یه جاهایی هم خودت مسیرتوانتخاب میکردی وبه صداکردن ماجواب نمیدادی

عاشق این سربه هواییتم

این عکستم قدیمیه واسه چندهفته بعدتولدته خیلی ریلکس وایسادی تاعمه آرایشت کنه 

البته نمیدونماشایدقبلا هم این عکسوآپلود کرده باشم ولی چون بقیه ی عکسات هنوزتودوربینه ومامانی مهمون داشت وتنبلی کردنتونست برات بزاره انشاالله توپست بعدی نازنینم.

حالابریم سروقت کارات…:

یه مدت الاوه بواشاره به سمت چیزی که میخوای میای وبه زوریخمونومیگیری وبه خاسته ات میرسونی که حدودادوماهی میشه اینکارومیکنی,,,

به تنهایی قادری کل خونه روکنف یکون کنی وهرچی که ببینی دستمه ودارم مرتب میزارم سرجاش پشت سرم برمیداری برمیگردونی به حالتی که داره کلاآبمون باهم کم پیش میادتویه جوب بره,,,

به برنامه کودک و,,,,زیادتوجهی نداری,فقط بعضی وقتامثل مامیشینی فیلم نگاه میکنی البته مثل بقیه ی بچه هاتبلیغات رودوست داری باهیجان خاصی بهشون نگاه میکنی,,,,

جدیدانمیدونم به خاطرخارش لثه هاته یااینکه عادت کردی انگشتات رونودهنت میزاری که من اصلا خوشم نمیاد,,,,

به کلاه وپالتومشکیت خیلی حساسیت داری نمیزاری کسی بهشون دست بزنه ودیروزپریروزمتوجه شدم فقط دوست داری همونوتنت کنم,,,,

هرموقع بااسباب بازیای خودت سرگرم نمیشی,چندتاچیزدیگه ازجمله کفگیروقابلمه وقوری کتری که سبکن وخطری ندارن میدم دستت,,,مجبورم,,,,تاچند دقیقه ای باهاشون مشغولی,,,,

سعی دراداکردن کلمات بیشتری داری:

شارژر؛شار _غذا؛ددا یاگذا  _  چایی که قبلا درست میگفتی امابعضی مواقع میگی دایی  _  ای بابا؛ابا  _  اسم بابایی که رضا هست وتومیگی اضا یا ددا  _  به برق وبله میگی؛ب ب  _  دیگه چیزی یادم نیست باید افلاین لیست تهیه کنم بعدبرات بنویسم چون خیلی کارایی هم انجام میدی وکلماتی میگی که یادم نیست.

دوستت دارم درهرصدم ثانیه,,بشمارتاکجاعاشقت هستم .

بابای عمرم


تاریخ : 07 اسفند 1392 - 15:50 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1337 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر

سارینا همه مدل

به نام حق

عکسای برف بازی باتاخیربه دلیل کم لطفی اینترنت نسبت به کاربران

همه اون شبی که برف همه جای ایران وسفیدپوش کردیادشونه,همین آخری ومیگم,ماهم بیکارننشستیم وساعت یازده ونیم شب دل وزدیم به برف ودیگه خودتون ببینیدکل کوچه روردپاگزاشتیم

والبته بگم که این اولین برف بازی خانواده سه نفری ماازوقتی که سارینامتولد شده بودکه جای دوستان خالی کلی خوش گذشت,ساریناروکه نگودیگه نمیشدگرفتش

ازتنهاعکس گرفتن باآدم برفی که حاصل زحمات سه نفر,,,من وبابایی وعمومسعودبود,,,, تاهم قد خودت ازآب دربیاد فرارکردی یه سمت دیگه البته دست طفلکی روهم ازجاکندی

اینجام توبغل عمویی وداری باآدم برفیمون قبل ازاینکه ازش بترسی دالی بازی میکردی

دمت گرم که شارژمون کردی

ویه سوپرایز

حتمامیپرسیداین چیه,هنردست شخص ساریناخانم ,به زوردوربین وازدستم گرفت وگفت روشنش کن ووقتی روشن شد ازاون جایی که خانم دیددکمه عکس گرفتن کجاست که من فشارش میدم این هنر روخلق کرد

چندتا دیگه هم بودکه به دلیل نزدیکی بیش ازحدبه سوژه قابل نمایش نبود

اینجاهمکه دیگه معلومه عزیزدل مادرخودکفاشده ومیخوادبه تنهایی سوارماشین بشه

ودرآخرتشکربه جامیارم ازاینترنت نصفه ونیمه یایران که هرازچند گاهی ماروساپورت میکنه 

خیلی دوستون دارم دوستای گلم,به زودی درپست بعدی البته بعدازاینکه نظرات همه دوستان مارومنفجرکرد

منتظرفرهنگ لغات بازیابی شده سارینا جونی عشق وامیدمادرزندگی باشید,

تماس فرت.


تاریخ : 29 بهمن 1392 - 15:47 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1358 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

سری عکسای جدید

هوالرزاق

این همون عکسیه که توپست قبلی نتونستم بزارم,برای اولین باربوداینطوری آلبوم نگاه میکردی اونم به تقلیدازمن

تواین عکسم همونطورکه ازلب ولوچت معلومه,,,کیف لوازم آرایشودادم بهت دست ازسرم برداری,,,دیدم واقعاسرگرم شدی وصدات نمیادصدات کردم سارینا وقتی سرتوبرگردوندی گفتم وای وای وای,,,ببین چه کرده بعدشم کلی بهت خندیدم

ودرنهایت که هیچ رقمه موفق به پاک کردن دست وصورتت نشدم مجبورشدم ببرمت حموم وکلی کیف کردی.

بریم سراغ بعدی

تواین عکسم ماجرااین طور شد

باباجون بالابودوشماعزم رفتن کردی وازبغلش پایین نمیومدی,به زورازبغلش گرفتمت آخه هیچ رقمه بی خیال نمیشدی گریه کردی,واسه بنداوردن گریه شماگذاشتمت توکمدت همچین خوشت اومده بودکه دست بردارنبودی,بیرونم نمیومدی ولی خودمونیم عجب عکسی ازآب دراومد بااون ژست نمکیت.


تاریخ : 16 بهمن 1392 - 03:40 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1444 | موضوع : وبلاگ | 22 نظر

سلامی دوباره

به نام ایزد

شانزده ماه وپنج روزگی دلبندم

سلام دوستای خوبم مااومدیم باکلی دندون جدید

دلم براتون بگه,ساریناخانوم ماشاالله این چندروزه نه خودش بیکارنشسته نه ماروبیکارگذاشته,بعدازخبردندون هشتم روزبعدش نهمی سرزدوهمینطورچندرویه باریه دندون جدید دیگه وتاامروزکه فک میکنم ازدوازدهمی خبررسید,آخه چه خبرمامانی همه رومیخوای یه جادربیاری,اینم بگم سه روزاول وتب داشتی وهمچنین خیلی عذرمیخوام,گلاب به روتون بیرون روی شدیدتاهمین دیروزوشب بیداری وبدخوابی ودیگه خودتون تاتهش بخونید چه روزایی داشتیم,خلاصه این شدکه نشدبیایم وبه دوستان سربزنیم

دیگه چی جاموند,آهان عرضم به حضورتون این خانم مااین هفته همه چی روبادندونای مبارکشون مزه کرده ومیل فرمودن الی غذا وواسه همینم کلی لاغرشده نفسم

یه عکس باحالم میخواستم ازش بذارم که نشد,بمونه واسه بعدانشاالله

درضمن الان حال دخملی کاملاخوب شده البته اشتهاش به طورکامل برنگشته ولی روبه بهبوده

خدایامثل هرروز وهمیشه سپاست میگویم به پاس تمامی داده ها ونداده هایت

بابای تاآتیه ای دیگر.


تاریخ : 14 بهمن 1392 - 09:16 | توسط : مامان سارینا | بازدید : 1359 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی